دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها در روز دوشنبه 7آبان 1403 نشست بررسی و
معرفی کتاب علیه مزخرفات را برگزار کرد. در این نشست دکتر مرضیه ادهم، پژوهشگر
اینترنت و دکتر حامد قدیری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب حضور داشتند.
آقای انبارداران نیز دبیر علمی و مجری این نشست بودند.
در ابتدا انبارداران گفتند: یکی از نویسندگان کتاب علیه مزخرفات، آقای کارل تی
برگستروم، زیستشناس نظری و استاد دانشگاه واشنگتن است. به اعتقاد او تحقیقات علمی
کمکیفیت و گمراهکنندهاند و در این کتاب به اثبات این موضوع پرداخته است.
جوین دی وست، نویسنده دیگر کتاب هم استاد موسسه اطلاعات واشنگتن است. او در
زمینه نقش دادهها و تکنولوژِی در پیشبرد گفتمان علم مطالعه میکند.
رسول انبارداران در ادامه افزودند که: کتاب یازده فصل جذاب
دارد که برخی از عناوین آن به این صورت است:
مزخرفات همه جا هست، مزخرفات و اطلاعات نادرست، ماهیت مزخرفات، سوگیری انتخاب،
مصورسازی دادهها، آسیبپذیری علم، شناسایی مزخرفات، و رد مزخرفات ... او سپس با
نقل جمله "مزخرفات دنیا را فرا گرفته و ما در حال غرق شدن در آن
هستیم" از کتاب، سوال خود را در مورد تفکر انتقادی از خانم ادهم مطرح کردند.
دکتر ادهم پژوهشگر اینترنت ؛در ابتدای سخنان خود گفتند که: این کتاب برای
افرادی که در کشورهای غربی یا جوامعی زندگی میکنند که به اینترنت آزاد و شبکهها
دسترسی بیشتری دارند، بهتر قابل درک است و بیشتر متوجه مثالهای کتاب میشوند.
ایشان در ادامه افزودند که در کشور ما هم اخیرا در بحثهای علمی، بازاریابی و ...
بیشتر از دادهکاوی استفاده میشود. ما از ابردادههایی که داریم در بحثهایمان
فکت میآوریم. عموم مردم که برخورد زیادی با روش تحقیق و آمار ندارند یا حتی
دانشجوهای مقاطع تکمیلی که خودشان کار آماری را انجام ندادهاند، عدد یک قداستی
دارد. وقتی شما از یک عدد در صحبتهای خود استفاده میکنید، این عدد یک اعتباری به
صحبت و نظر شما میدهد و افراد راحتتر نظر و صحبت بعد از عدد را میپذیرند؛ چون
اصولا به علم خیلی اعتقاد داریم و آن را قابل اتکا میدانیم. با این باور، در
برابر یک شبهعلم دیوار دفاعی ما پایین میآید و هر گزارهای که با عدد همراه باشد
و برچسب علمی داشته باشد، میپذیریم و آن را درست فرض میکنیم. بسیاری از موسسههای
آماری از اعداد و ارقام و نتایج پژوهشهایی استفاده میکنند و به آنها رفرنس میدهند
که نمونهگیری و کارهای آماری آنها، راستیآزمایی و دقیق انجام نشده است.
تجربه نشان داده جایی که دادهها خیلی زیاد است، بازی کردن با آن هم راحتتر
است. دادهها یک چیز خام هستند و کسی که آمار بداند بهراحتی میتواند با استفاده
از آنها و پشتوانه عددی این دادهها نظر خود را ارائه کند. خانم ادهم گفتند که
خوبی کتاب این است که با مثالهای خیلی خوب توانسته نشان دهد که چطور افراد
توانستهاند با اتکا به اعداد نظر خود را ارائه کرده و به اهداف خود برسند.
این کتاب از قداست عدد کم میکند و همینطور میگوید که لازم است در مورد
پروسه رسیدن به یک نتیجه عددی تحقیق کرد و بهخصوص در بحثها و مناظرهها باید
پرسید آیا این اعداد، از هر منبعی که هستند، قابل تعمیم هستند یا نه؟
هر قدر که الان در فضای تکنولوژی به جلو حرکت میکنیم، امکان دسترسی به کلانداده
داریم، نیازی به نمونهگیری نیست و میتوان با استفاده از همان کلاندادهها به
نتایج دست پیدا کرد. این کتاب میگوید که بایستی مراحل قبل از کلانداده بررسی شود
و پروسه رسیدن به همین کلاندادهها مورد پرسش قرار بگیرند.
بنیان تفکر انتقادی این است که هیچ چیزی را مطلق قبول نکنیم و سختی این نوع
تفکر آنجاست که وقتی همه چیز خیلی درست به نظر میرسد باید شک کرد. گاهی نقص و
اشتباه نظری پیداست که خب این معلوم است اما این کتاب جاهایی به ما هشدار میدهد
که همه چیز خیلی تمیز و خوبه و میگوید دقیقا این جاها باید سوال پرسید.
وقتی ما به یه سری از ای پی ها دسترسی نداریم، از دادهها ضربه میخوریم، اون
جاهایی است که اطلاعات محدود و مخدوش و با اختلال به ما میرسد؛ در مسیر دادهها
این جا ما بیشتر دچار دیساینفورمیشن و میساینفورمیشن میشویم. برخی با استناد به
همین کتاب میگویند که خوب است کنترل بیشتر باشد چون بدون کنترل ممکن است اتفاق
بدی بیفتد. اما اینطور نیست. کنترل خودش یه بایاسی ایجاد میکند و شما را بیشتر
درگیر فیکنیوز و اطلاعات اشتباه میکند. اگر دسترسی زیاد باشد میشود اطلاعات را
از منابع مختلف و رقیب به دست آورد و خطا
هم کم میشود. از ارکان مهم تفکر انتقادی داشتن منابع متنوع است که بتوانیم با هم
مقایسه کنیم که البته کار سختی هم هست. در این کتاب میگوید دورانی که کسی بیاید و
یه گوشه امنی پیدا کند و کس دیگری اطلاعات و آمار درست به او بدهد، تمام شده است.
خانم ادهم ترجمه کتاب را بسیار روان ارزیابی کردند و گفتند که مثالهایی که در
کتاب آمده بیشتر بومی جامعه آمریکاست و گاهی نمیتوان با آن ارتباط برقرار کرد، با
این حال آن را واجد شرایط تدریس در مقطع تکمیلی برخی رشتههای علوم انسانی
دانستند. بخشهای آماری و روش تحقیق کتاب را نیز بسیار خوب توصیف کردند.
آقای انبارداران ضمن تایید نظر خانم ادهم در مورد مثالهای کتاب مصداقی از
کشور ایران را ذکر کرده و ضمن آن تشریح کردند که چطور با تغییر واژه گورخواب به
معتاد متجاهر نحوه مواجهه با موضوع نیز عوض میشود و به جای ورود سازمان بهزیستی و
حمایت و درمان این افراد گورخواب، لازم میشود نیروی انتظامی وامنیتی با افراد
معتاد متجاهر برخورد کند.
خانم ادهم نیز با ارائه مثالی از یکی از مناظرههای انتخاباتی که در آن با
احتساب افراد خانهدار و دانشجویان جزو افراد شاغل، آمار شاغلان بسیار بالا اعلام
شده بود، گفتند که ما در کشور مثالهای بسیار خامدستانه داریم که اگر کسی ذوق
تدریس این کتاب را داشته باشد میتواند از آنها استفاده کند. ایشان در ادامه گفتند
که اتفاقا چون در ایران خیلی از اعداد دارد استفاده میشود مردم کمکم دارند یاد
میگیرند بپرسند که این اعداد از کجا میآید.
آقای انبارداران ضمن یادآوری کارها و تحقیقات آقای دکتر قدیری و رابطه منطق و
تفکر نقادانه پرسیدند که زبان چطور به کمک این مغالطهها میآید و سیاستمداران و
افراد دیگر چطور این کار را انجام میدهند؟
آقای دکتر قدیری پس از فاصلهگذاری میان منطق و تفکر نقادانه، کتاب را در
زمینه مباحث مربوط به تفکر نقادانه خوب توصیف کردند. ایشان گفتند از آنجایی که این
کتاب نسخه مکتوب یک کارگاه است، محتوای آن کارگاه به صورت پفدار به کتاب منتقل
شده است. برخی نکات و جزییات هست که با یک مثال شکل یا جک میتوان به مخاطب حاضر
در کارگاه منتقل کرد ولی همینها در کتاب پف ایجاد میکند. نتیجه اینکه یک کتاب
360صفحهای داریم در حالی که میشد مطالب آن را در 100 یا 120 صفحه انتقال داد.
توصیه اینکه پس از خواندن کتاب میتوان تلخیصی از آن داشت و مثالها را نیز بومی
آورد.
آقای قدیری در ادامه افزودند که در شروع کتاب آمده که مزخرفات همه جا هست و
این نسبتی با شرایط کنونی ندارد اما نویسنده در ادامه میگوید به دلیل مقتضیاتی که
در شرایط کنونی ایجاد شده، مانند رسانه و رسانه هژمونیک و ...، این مزخرفات بیشتر
میشود. در عصر فردگرایی که افراد علاقهمندند نظر خودشون رو در مورد هر چیزی
منتقل کنند زمینه برای چرندگویی فراهم میشود.
انسان دغدغه اقناع دارد و همین میل به چرندگویی را در او ایجاد میکند. کتاب
در این بستر با ارائه مثالهایی برای رهایی از چرندیات راه حلهایی ارائه میدهد.
در دو فصل آخر هم مواردی را پیشنهاد میکند که با رعایت آنها میتوانیم دچار چرندگویی
نشویم. در کل این کتاب دروازه خوبی برای تفکر نقادانه است.
آقای دکتر قدیری در ادامه تفاوت منطق و تفکر نقادانه را این طور خلاصه کردند
که منطق یک علم است که همزمان با فلسفه ظهور پیدا کرده است و در آکادمی تنها در
یکی دو جلسه درس منطق راجع به مغالطه صحبت میشود و تنها جایی که ممکن است منطق
لبهای با تفکر نقاداده بگیرد، این جاست. تفکر نقادانه لزوما منطق نیست، یک روحیه،
یک وضع، و یک نحوه مواجهه است. این تفکر در مواجهه با هستی تلاش میکند یک سری
داوریها رو انجام بدبد، ورودهاتون رو اصلاح کنید و بفهمید کجا را قبول کنید و کجا
رو قبول نکنید.
ایشان همچنین اظهار کردندکه چیزی که من در کتاب میبینم علمزدگی است بعنی
چیزی که میگیم قدسی دانستن علم در این کتاب هست در واقع کتاب پاسدار علم است و من
هم با آن همدل هستم ولی دوست دارم آن را در بستر تاریخ ببینم.
وقتی درباره تفکر نقادانه در بستر تاریخ حرف میزنیم، دقیقا همون مواجههای رو
باهاش داریم که با روانکاوی داریم. روانکاوی پدیده مدرن است در چهار یا پنج قرن
پیش روانکاوی نداشتیم شاید علمالنفس داشتیم ولی روانکاوی نه. دنیای مدرن یک شبکهای
ایجاد میمنه که در دل اون این نیاز هست، یعنی بحرانهایی وجود داره که روانکاوی
میتونه اونا رو حل کنه. من که کارم فلسفه است به کارکرد روانکاوی نگاه نمیکنم،
بلکه به دنبال شرایط ظهور روانکاوی هستم. جرا چهار قرن پیش ما روانکاوی نداشتیم
ولی الان داریم؟ روانکاوها کشیشهای عصر مدرن هستند. در هر زمانهای یه ساختاری
پدیدار میشد و افرادی که میخواستند از لبههای این ساختار بیرون بزنند، درروهایی
طراحی میشد تا اونها رو دوباره به اجتماع برگردونه. در جوامع متاخر کشیشها این
کار رو میکردند، آنها به وسیله اعتراف به افراد کلیسا امکان برگشت به جامعه را میدادند.
در جامعه مدرن یک سری از افراد طرد میشوند، بیماران در بیمارستانها هستند،
یا افرادی که در زندان و تیمارستان هستند هم از اجتماع طرد میشوند. با رواندرمانی
امکانی برای افراد فراهم میشود تا به آنها امکان بازگشت به جامعه را بدهد. در این
روایت دو ویژگی لحاظ میشود: یکی اینکه روانکاوی همه جای تاریخ نبوده و بالضروره
یک جایی پدید آمده؛ البته در ساختار مدرن ضرورت پیدا کرده.
تفکر نقدادانه هم زاییده عصر مدرن است و ما به عنوان شهروند عصر مدرن باید به
آن مسلح باشیم و در ضمن بدانیم که تفکر نقادانه پدیده عصر مدرن است؛ یعنی نگوییم
که هزار سال پیش هم بوده. تفکر نقادانه مبتنی است بر یک ویژگی انسانی یعنی اینکه
من جهان را آنگونه که خودم میبینم میخوام روایت کنم و شجاعت ارائه این روایت رو
داشته باشم و مسئولیت آن رو هم بپذیرم؛ این برونداد تفکر نقادانه است. تفکر
نقادانه بهمثابه یک امر مدرن که ناگزیریم در شرایط فعلی داشته باشیم بر این اساس
است که انسان خودبنیاده و من میخوام روایت خودم رو در کتابم، در فضای مجازی عرضه
بکنم و مسئولیتش رو هم به عهده بگیرم.
ما در نظام سنتی تقریر حقیقت رو به صورت هژمونیک داریم و در دنیای مدرن
هژمونیک نداریم. قبلا یه نفر میامد و میگفت تنها یک روایت از جهان وجود داره.
امروز اون روایت سست شده و من روایتهای بدیل از جهان رو دارم. پس خودم به عنوان
یک شخص، میتوانم روایتی از جهان را ارائه کنم، فقط برای ارائه آن باید یک سری
اصول رو رعایت کنم. من میتونم تجربه زیسته خودم رو داشته باشم. سانههای نوظهور
تفاوت اساسی با رسانههای اوایل قرن بیستم داره در اون موقع هرکس میکروفون داشت،
سیطره و غلبه داشت. رادیو فرم هژمونیک داره ولی پادکست نه هژمونیکه و نه بیاعتبار.
تفکر نقادانه را باید در زمینه جهان مدرن دید. این ابزار انسان مدرن است. این
کتاب بر اساس چه نیازی نوشته شده است؟ شبکههای اجتماعی بر اساس احساس نیاز انسان
آمده است؛ تفکر نقادانه هم پیوند وثیقی با انسان مدرن دارد.
این کتاب یک پیشفرضی دارد که محل تردید است و من صرفا میخواهم آن را پررنگ
کنم و آن واژه رتوریک است. توی تاریخ فلسفه دورهای داریم که این پیشفرض بدیهی میشود
که کار علم بازنمایی حقیقت است. در اینجا شعر، هنر، رتوریک پس زده میشود. ترجمه
رتوریک به اقناع و بلاغت غلط است چون در این ترجمه تاریخ این واژه نادیده گرفته
شده است. بهترین معادل برای آن تقریر است. گفتمان فلسفه قرار است که حقیقت را آن
طور که هست بازنمایی کند و در این تعریف شعر و رتوریک(اقناع دارد) کنار میرود و
این باور تا قرن بیستم ادامه دارد و پیشفرض این بود که انسان بیاید حقیت رو آن
گونه که هست کشف بکنه و رتوریک رو بذاره کنار؛ کتاب همین پیشفرض رو داره که
گفتمان حقیقت رو داشته باشیم و رتوریک رو پس بزنیم؛ من مخالفم.
در رویکردهای امروزی جهان اساسا شسته رفته و واضح نیست، جهان در ذات خودش
رتوریکی است، جهان در ذات، منطق و شعر است. در قرن نوزده عدهای میگویند که ما میتوانیم
روایتهای بدیلی از علم داشته باشیم و ساختار جهان فیالنفسه رتوریکی است. در این
دیدگاه هنر بالا میآید.
رسانه ابزاری است که جهانی را تقریر میکند و میسازد که من در آن جهان زیست
میکنم. فیشر میگوید که جهان رتوریکی است و رسانه باید روایت رتوریکی داشته باشد.
با این دیدگاه عمق جدیدی در کتاب پیدا میکنیم. این کتاب برای شهروندی که وسط عصر
مدرن است خیلی خوب است.
آقای انبارداران: فکر کنم خانم دکتر الان حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
خانم ادهم: نه من که خیلی استفاده کردم. وفتی آقای دکتر رتوریک رو توضیح میدادند
یاد بودریار افتادم. وقتی در دانشگاه بحث بازنمایی رو به ما آموزش میدادند، بحث
به جایی میرسید که میگفتیم فرد هویتش رو از نشانهها میگیره. حالا این نشانهها
رو از کجا میگیره، از رسانه. مثلا وقتی یک دختر جوان یا یک پسر جوان میخواد
مناسک عاشق شدن خودش رو بیان کنه، خودش رو ذیل همین نشانهها و المانهایی تعریف
میکنه که از زسانهها میگیره. یا حتی وقتی عزادار هستم، این المانها از رسانه
آمده است. اگر که من یادم میرفت که رسانه چه تاثیری روی من میذاره، فکر میکردم
که این من هستم که دارم رسانه را کنترل میکنم، در حالی که این طور نیست؛ رسانه هم
ابزار و هم گفتمان است و این تسلط رو داره.
با خواندن کتاب احساس میکنم که تونستم مچ اطلاعات غلط رو بگیرم در حالی که
وقتی از بالاتر به قضیه نگاه میکنم، میبینم که خودم هم دارم در همین زمینه بازی
میکنم، ولی تفکر انتقادی را تا کجا میتوانیم پیش ببریم و تا کجا میتونیم روی هر
گزارهای خب که چی بگذاریم؟
کتاب علیه مزخرفات به شما ابزار صحتسنجی میده تا اینجا خیلی خوبه. چیزهای
سطحی رو میشه مچگیری کرد و برای کسی که ابتدای کاره خیلی خوبه، یه ترمز بهش
میده. ولی اگر کسی عمیقتر شده باشه و با مطالعات فرهنگی و مکتب فرانکفورت و
شیکاگو آشنا باشد، میشه در حد خروجی شاگرد اول دنیای رسانهای.
آقای انبارداران: وقتی فرهنگ برای کودکان شکل گرفت، آموزشهایی به آنها میدادن
که هر چیزی رو راحت باور نکنند. به آنها راجع به علمگرایی یا رتوریکال بودن چیزی
نمیگفتن، اما داستانهایی رو برای بچهها تعریف میکردند که اگر تو به جای فلان
شخصیت بودی چه میکردی در واقع ابزار به آنها میدهد. برداشت من از صحبت آقای دکتر
اینه که انگار تفکر انتقادی به شما میگه چطور فکر کنی در حالی که اون جعبه ابزاره؟
خانم ادهم: مسلما تفکر انتقادی یک مسیر درسته و به شما جعبه ابزار میده. مسلما
کودکی که از اول یاد گرفته فکر کنه، یک گام از کودکی که فقط مطالب رو حفظ کرده،
جلوتره. حالا اگر همین بچه برسه به سن دانشجویی و تولید محتوا، اون موقع است که یک
گام از تفکر انتقادی بالاتر قرار میگیره و در جعبه ابزارش بازبینی میکنه.
آقای انبارداران: آقای دکتر یه طوری رتوریک رو مطرح کردند یا دادههای امروز
رو که من به این نتیجه رسیدم. همین کتاب داره تلاش میکنه یه کاری مثل فبک با ما
بکنه میکه حواست باشه اینجا این جوریه. اما آقای دکتر میگه علممحوره این ایراد
مهمیه و بعد هم این درون خودش رتوریکه.
آقای قدیری: علمبنیاد بودن ویژگی این کتابه، همون قدر که داره قداست علم و
عدد رو نقد میکنه، خودش داره روی همین زمین بازی میکنه و تلاش میکنه که یک علم
پیور داشته باشه.
الان اگر یک شهروند عصر مدرن با مختصات عصر مدرن مشکل داشته باشه و بپرسه چی
کار باید بکنه، من بهش میگم اتفاقا الان باید ویژگی شهر مدرن رو به انتها برسونی.
در عصر مدرن هر چیزی رو به عنوان ابژه نگاه میکنند، بعنی هر باوری که در شما
تنیده شده بود، روی میز قرار میگیره. ابژهسازی ویژگی عصر مدرنه، دین، فلسفه،
حکومت و در اوجش با خودش این کار رو میکنه و این جا دوره پستمدرنه.
در عصر روشنگری کانت میگه که انسان از صغارت خودخواسته رها بشه و جهان خودش رو
داشته باشه. این در تفکر نقادانه وجود داره که خودت باید مسئولیت باورهات رو داشته
باشی و نمیتونی بگی که من از بیرون گرفتم. این وضعیت میطلبه که نگاه روشنگرانه
شروع کنه به التفات ورزیدن به هر چیزی از جمله مرجعیت دین، مرجعیت فلسفه، مرجعیت
سیاسی و در نهایت مرجعیت علم و عصر مدرن.
حالا اگر یک شهروند عصر مدرن منتقد عصر مدرن باشه، من میگم خودت باید دقیقا
همین نگاه سوبژکتیو رو تا انتهاش بری و همین نگاه رو به عصر مدرن داشته باشی. نگاه
سوبژکتیو از کجا میاد؟ اون یه بخشی از همین نگاه نقادانه است.
ویژگی عصر مدرن سکولاریته است. سکولاریته نفی خدا نیست. یعنی ما جهان را دو
طبقه میدیدیم که یکی جهان غیبی بود و سرنوشت انسان در آن قرار داشت؛ یک ساحت
متعالی. با ظهور عصر مدرن این طبقه به محاق میره؛ یعنی من نیازی بهش ندارم. وقتی
من میتونم جهان را روایت کنم چه نیازی بهش دارم. انگار از افق دید من کنار رفته؛
انگار یه سقفی روی جهان هست که من میتونم جهان رو بدون گذر از اون سقف توضیح بدم؛
علم میتونه، روانشناسی میتونه، جامعهشناسی میتونه ...
گاهی شما با معرفی یک تفکر نقادانه یک تفکر بیطرف رو معرفی نمیکنید. ما باید
التفات داشته باشیم که وقتی درباره فبک و تفکر نقادانه صحبت میکنیم، اینها از
تفکرات عصر مدرن هستند و پیشفرضهای عصر مدرن رو دارند؛ مثلا این پيشفرض که سعی
ن جهان رو بهصورت خودبنیاد و مبتنی بر امر محسوس و ملموس بیان کنی، تو خود فبک
هست.
من گاهی میپرسم که لازم نیست برای کودک قصهای رو تعریف بکنم که در آن
موجودات خیالی پررنگی داشته باشه، برای اینکه وجود یک ساحت غیبی رو براش ایجاد
بکنم، حالا او قبول یا رد بکنه. آیا لازم نیست برم به این سمت که میخوام به این
ساختار نقد داشته باشم؟ شاید که به خودبنیادی هم نقد داشته باشیم.
این دقیقا مثل همون تراپی در عصر مدرنه. اگر کسی مشکلی داشته باشه پیش روانکاو
میره، در حالی که اگر دوره دیگری بود روانکاو نبود و احتمالا کس دیگری بود.
آقای انبارداران: خانم دکتر اگر نکتهای دارید، بفرمایید.
خانم ادهم: من خودم کار تفکر انتقادی و سواد رسانهای رو انجام میدم، البته به
عنوان ابزار. از آنجایی که با کسانی که فلسفه برای کودک کار میکنند یه سری جلسات
و تعاملاتی داشتم، در آنها خیلی دغدغه خداباوری و خداناباوری درشون دیدم و حداقل
چندتا کارگاه خیلی خوب در ایران دیدم که همون اصول فلسفه برای کودکان رو برای
خداباوران اجرا میکردن و موضوع کارگاه سوگ بود.
حرف شما رو هم قبول دارم که میگید تفکر انتقادی بیطرف نیست، ولی خب ابزاره
دیگه؛ حاالا اگه میتونی چیزی اضافه کنی خب هنره توئه. مسئلهای که ما توی
ایرانداریم اینهکه ابزارها در ورود با نگاه بدبینانه حذف میشن، هیچ فرصتی بهشون
نمیدیم تا چکشکاری بشه و بومی بشه؛ حتی همین کتاب هم دلیلی میشه برای محدود کردن.
حتی با افراد صاحبنظر هم صحبت میکنیم برای همین فلسفه برای کودک مثلا این قدر
ترس از قوانین نظارتی و سلبی بالاست که کسی حاضر نیست انجام بده، حتی ابزارها را
با برچسبهای مختلف از ابتدا حذف میکنن و در کشور ما کتاب انتقادی میآوریم و در
پله اول سیاستگذاران جلوش رو میبندند و ترس از مواجه شدن با نوآوری دارند و این
زیر زمین میرود و مصرف زیرزمینی پیدا میکند. من در مصاحبه با افراد صاحبنام و
صاحب ایده دریافتم که آنها بسیاری از ایدهها به دلیل همین محدودیتها، طرح ملی
نمیشوند. سیاستگذاران وقتی میبینند که یک دادهکاوی و کار اماری بر علیه آنها
است، مثل حجاب، عرف جامعه و ... چون این آمار کار آنها را زیر سوال میبرند با
برچسب سوگیری آنها را کنار میگذارند.
ای کاش افراد باز یه جاهایی باشند که بشود ایدههای نو چکشکاری و بومی شود و
هر چیزی را نپذیرند. اینها (نویسندهها) در یک جای قابل نقدی میان و راجع به مثالها
و دادههاشون صحبت میکنند ولی من شاید در دانشگاه هم نتوانم این طور صحبت کنم و
همه مثالها رو بگم.
آقای انیارداران: آقای دکتر اگر نکتهای دارید بفرمایید.
آقای قدیری: من فرمایشات خانم دکتر رو تایید کنم. خیلی وقتها مباحثی ناظر به
نقد مثلا جامعه مدرنه به کار میره برای اینکه جلوش گرفته بشه. مواجهه انسدادی با
این مقولات باید زودتر برود تا بشود با این مباحث سروکله زد و بشود کاری کرد.
گزارش از:فاطمه قندهاری